رمشک
،وب سایت خبری، رمشک،دهستان رمشک
 
الاچیق های سنتی رمشک،ساخت ساز الاچیق، رمشک آپلود عکس آيا از زندگي يكنواخت در خانه هاي تكراري و آپارتمان نشيني خسته شده ايد؟ o550914_.jpg آيه به فكر تغيير و تحول در محل زندگي خود هستيد؟ آيا به فكر جذب گردشگر و مشتري هستيد؟ ما به شما آلاچيق سنتي اربابی را پيشنهاد ميكنيم با بيش از⑩ سال فعاليت در زمينه ي آلاچيق سازي با كادري متخصص و با مهارت بالا ساخت آلاچيق در اكثر شهرهاي بزرگ ايران از جمله °مشهد ° اصفهان ° شيراز *بوشهر ° كرمان °و غیره ° بندرعباس و شهرهاي شمالي كشور ساخت و تحويل آلاچيق در كمترين زمان و نازلترين قيمت ساخته شده از شاخ و برگ نخل و درختچه ي داز ساخت آلاچيق در طرح ها و اندازه هاي مختلف مقاوم در برابر: زلزله-طوفان-برف و باران مناسب براي : باغ -ويلا-حياط منزل-رستورانهاي سنتي كافي شاپهاي ساحلي و فضاي باز-پشت بام وغيره ارتباط با پیمانکار 989179458322+ ‏ ‏ عکسهای،الاچیق،سنتی،رمشکی, توپ،کپر،لهر, ارتباط با پیمانکار(استاکار) ارتبـاط : تلـفن هــمراه ‏ ‏ 09179458322 >===> تلفن : همراه,,# 09136137907 ایدی تلگرام جهت دریافت عکس ,تصاویر, الاچیق ها به ایدی ذکر شده در تلگرام, مراجعه, فرمايد, allachigheTaks@ کانال تلگرام سـاخـت سـازــ الاچـیق ــ سنتی ــ کپـــر ساخت ساز الاچیق ✓سنتی✓ https://telegram.me/allachigheTaks سـاخـت سـازــ الاچـیق ــ سنتی #ساخت ساز الاچیق،توپ،کپر،لهر،رمشکی،رمشک، '"'"'''''''›'''''''''›""""""»"""""""""""""»"""""""""""""»""""""""» برای توضيحات, اطلاعات, بيشتر, و نمونه کار, الاچیق های, سنتی, رمشکی, روی خرید پستی کلیک نماید.شما به صفحه راهنما هدایت میشین. 1700000 تومان


شبکه اجتماعی،واتساپ،لاین،تلگرام،فیسبوک،بیتاک،نیمباز،اینستگرام،

 

شبکه‌های اجتماعی در زندگی مشترک

 

،واتساپ،تلگرام،لاین،فیسبوک،تانگو،نیمباز،اینستگرام،

 

 امروزه جوانان بسیاری هستند که با داشتن نقش همسری در یک خانواده، باز هم معتاد به شبکه های اجتماعی هستند و به همین دلیل گاهی غافل از نقش های مهم خود در خانه می شوند!

 

زن و شوهری از مهمترین نقش ها و می توان گفت از ابدی ترین نقش هایی است که انسان ها در زندگی می پذیرند و باید در قبال آن به تعهدات و اصول و خواسته های یکدیگر احترام بگذارند.

 

این مسئله یک امر کاملا بدیهی است که استفاده از شبکه های اجتماعی، به مرور زمان طرز فکر و روابط فرد را متحول می‌کند.

 

اکثر روابطی از طریق شبکه های اجتماعی ایجاد می شود، پایه و اساسی ندارد زیرا مبنای واقعی ندارد.

 

 در این گونه روابط معمولاً افراد ناشناس هنگام توصیف خود در این شبکه ها، تصویر غیر واقعی از خود ارائه می کنند و به‌طور خودآگاه یا ناخودآگاه موجب فریب افکار دیگران می‌شوند

 

در بسیاری از مراجعین این نکته را دیده ام که مثلا خانم، از این موضوع ناراحت است که همسرش، اصلا به او جملات محبت آمیز نمی گوید و او را عزیزم و جانم خطاب نمی کند؛ اما در فضای اینترنت و در شبکه های اجتماعی به خانم هایی که در اد لیستش دارد ؛ کلمات محبت آمیز بسیاری نثار می کند و با آنها بسیار متشخصانه و محترمانه برخورد می کند.  

 

خروج از دنیای واقعی به سراب تخیلات افرادی که به‌ طور مستمر از این شبکه ها استفاده می کنند و به نوعی به آن معتادند پس از مرور زمان غرق در رویا می‌شوند و از دنیای واقعی فاصله می‌گیرند.

 

افرادی که بیشتر از 3 ساعت از وقت خود را صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کنند، به جای حل مشکلات به دنبال روش های جایگزینی هستند که به دروغ در ذهنشان ایجادشده است.

 

و این یک حقیقت تلخ است که روابط خانوادگی اکثر کاربران معتاد به شبکه های اجتماعی متزلزل است و برخی نیز منجر به طلاق شده است.

  • نوشته : نظام اربابی پور
  • تاریخ: دو شنبه 8 شهريور 1395برچسب:شبکه,شبکه اجتماعی,لاین,واتساپ,تلگرام,فیسبوک,بیتاک,اینستگرام,نیمباز,تانگو,,
  • مطالب اموزنده



    وقتي پرنده اي زنده است ، مورچه ها را ميخورد ! وقتي ميميرد ، مورچه ها او را مى خورند !زمانه و شرايط در هر موقعي ميتواند تغيير کند ! در زندگى هيچ کسى را تحقير نکنيد !شايد امروز قدرتمند باشيد . اما يادتان باشد ، زمان از



    شما قدرتمند تر است !يک درخت ميليون ها چوب کبريت را

    میسازد ... اما وقتى زمانش برسد ، فقط يک چوب کبريت براى سوزاندن ميليون ها درخت کافيست !پس خوب باشيد و خوبى کنيد !

    وات ساپ،گروه پاتوق سرا وات ساپ، رمشک،


    دختر دانشجویی در رشته ی روانشناسی مشغول تحصیل بود، سه خواهر داشت که یکی از آن ها در دوره ی دبیرستان تحصیل می کرد و دو خواهر دیگر دوران راهنمایی را پشت سر می گذاشتند، پدرشان بقالی کوچکی داشت که از عرق جبینش چندرغازی کسب می کرد تا هزینه ی تحصیل دخترانش را بپردازد.

    از میان دخترانش، دختر دانشجویش یک دختر استثنایی بود، بسیار باهوش و زرنگ و نیز خوش مشرب و خوش اخلاق، بگونه ای که هم کلاسی هایش برای دوستی با او با هم رقابت می کردند.

    ‏ خودش داستان زندگی اش را چنین تعریف می کند

    روزی از روزها که پس از پایان درس از دانشگاه خارج می شدم ناگهان جوانی زیبا رو با قامتی رعنا و لباسی برازنده روبرویم سبز شد، چنان به من خیره شده بود که گویا سالهاست مرا می شناسد! با بی توجهی به راهم ادامه دادم اما رهایم نمی کرد و قدم زنان پشت سرم حرکت می کرد، با صدایی آرام و کودکانه
     
    گفت

     
      
    به خدا دوستت دارم، عاشقتم، مدتهاست به تو می اندیشم، می خواهم با تو ازدواج کنم! شیفته ی اخلاقت شده ام!

    به سرعتم افزودم، قدمهایم می لرزید و عرق از پیشانی ام سرازیر شده بود. تاکنون با چنین صحنه ای مواجه نشده بودم، هراسان به خانه رسیدم و آن شب تا صبح صحنه ای که اتفاق افتاده بود را مرور می کردم.

    روز بعد هنگام خروج از دانشگاه دوباره او را دیدم
     

    درحالی که لبخندی زیبا بر لبانش نقش بسته بود در مقابلم ایستاد و سخنان عاشقانه ی دیروزش را تکرار کرد.

    دوباره با بی توجهی راه خانه را در پیش گرفتم اما رهایم نمی کرد، نهایتا نامه ای بسویم انداخت و راه بازگشت را در پیش گرفت

    متردد بودم نامه را بردارم یا نه؟
     
      
    دستانم می لرزید، دلهره داشتم، پس از چند دقیقه کشمکش با درونم بالاخره نامه را برداشتم، نامه ای مملو از جملات عاشقانه و همچنین حاوی معذرت خواهی بابت اعمال نسنجیده اش.

    نامه را پاره کرده و در سطل آشغال انداختم.

    دیری نگذشت که صدای زنگ تلفن را شنیدم، گوشی را برداشتم، خودش بود، می خواست بداند نامه اش را خوانده ام یا نه،

    گفتم
     
      
    اگر می خواهی پا از گلیمت فراتر بگذاری خانواده ام را خبر می کنم، و تلفن را قطع کردم.

    ساعتی نگذشته بود که بار دیگر تماس گرفت.

    قسم می خورد که هدفش پاک است و قصد ازدواج دارد،
     
      
    می گفت

    بازمانده ی یک خانواده ی ثروتمند است و شاهزاده ی رؤیاهایم خواهد شد و برایم قصری بلورین خواهد ساخت.

    قلبم نرم شد و باب سخن با او را آغاز کردم، از سخن گفتن با او خسته نمی شدم، همواره به تلفنم نگاه می کردم به امید اینکه صدای زنگش آرامم کند.
     
     
    پس از پایان وقت دانشگاه لحظه های طولانی منتظرش می ماندم بلکه ببینمش. روزی از روزها که از دانشگاه خارج شدم ناگهان جلو دانشگاه دیدمش، از خوشحالی می خواستم پرواز کنم، سوار ماشینش شده تا خیابان های شهر را دور بزنیم، چنان عاشق و شیفته اش بودم که هیچ اراده ای از خود نداشتم، تمام حرف هایش را باور داشتم به ویژه وقتی

    می گفت

    تو پری قصه هایم هستی، و بی تو نمی توانم زندگی کنم. چنان احساس خوشبختی می کردم گویی که خوشبخت تر از من در دنیا کسی نیست.
     
      
    روزی از روزها که تاریکترین روز زندگی ام بود با آینده ام بازی کرد و رسوای کوی و برزنم کرد

    طبق معمول سوار ماشینش شدم تا خیابان ها را دور بزنیم اما مرا به خانه ای برد که کسی در آن زندگی نمی کرد. با هم خلوت کردیم و گفتیم و شنیدیم و خندیدم،

    در آن هنگام حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم را فراموش کردیم که فرمودند:

    »هیچ زن و مرد نامحرمی باهم خلوت نمی کنند مگر اینکه شیطان سومین آنهاست«.
     
      
    ولی شیطان مرا اسیر خود کرده و با عشق این جوان فریفته بود.
     
    تا به خود آمدم دیدم قربانی هوسرانی اش شده ام و گوهر پاکدامنی ام را از دست داده ام!!
     
    دیوانه وار فریاد زدم

    با من چه کردی!؟
     
      
    - نترس من باهات ازدواج می کنم.

    - چطور!!

    درحالیکه با من عقد نکرده ای؟

    - بزودی مراسم عقد را برگزار می کنیم.

    دیوانه وار روانه ی خانه شدم
     

    پاهایم بزور مرا تحمل می کرد، آتشی در درونم شعله می زد و دنیا در مقابل چشمانم تار شده بود، بشدت می گریستم، چنان روحیه ام را باخته بودم که بناچار پس از مدتی دانشگاه را رها کردم.

    هیچ یک از اعضای خانواده نمی دانستند که قصه چیست.

    روزها یکی پس از دیگری می گذشت تا اینکه روزی تلفنم زنگ خورد. خودش بود!!

    گوشی را برداشتم، می گفت
     
     
    باید ببینمت.

    خوشحال شدم، تصور کردم می خواهد مقدمات خواستگاری را فراهم کند.

    به ملاقاتش رفتم، در اولین لحظه که با چهره ی عبوسش مواجه شدم بلافاصله
     
     
    گفت

    به ازدواج فکر نکن!!

    می خواهم بدون هیچ قیدی با من زندگی کنی، همانگونه که من می خواهم!!

    ناخود آگاه سیلی محکمی به گونه اش نواخته و
     
    گفتم


    ای پست فطرت فکر می کردم می خواهی اشتباهت را جبران کنی اما می بینم خیلی رذل هستی!

    گریان از ماشینش پیاده شدم.

    گفت

    یک لحظه صبر کن..

    ناگهان متوجه شدم یک نوار ویدئو را در دست دارد.

    با لحنی موذیانه فریاد زد

    با این نوار نابودت می کنم!

    گفتم: چیست؟

    گفت: بیا با هم برویم خودت ببین.
     
    رفتم و فیلم را تماشا کردم!!
    دنیا برسرم فرود آمد، تمام آنچه بین ما گذشته بود را فیلمبرداری کرده بود!

    فریاد زدم: ای پست فطرت!

    گفت: دوربین مخفی همه چیز را ضبط کرده، بهتر است تسلیم شوی وگرنه نابودت می کنم، بشدت گریه کردم و چون آبروی خانواده ام در میان بود بناچار تسلیم شدم.



    تا بخود آمدم اسیر دستانش شده بودم و مرا از مردی به مرد دیگر پاس می داد و در مقابل آن پول هنگفتی دریافت می کرد و چنین بود که زندگیم به هرزگی کشیده شد در حالی که خانواده ام از همه جا بی خبر بودند.

    دیری نگذشت که فیلم پخش شد و بدست پسر عمویم افتاد، و خبرش چون بمبی در شهرمان صدا کرد، و قصه ی رسوایی ام سراسر شهر پیچید.


    برای حفاظت از جانم از خانه گریخته و از دیده ها مخفی شدم. پس از مدتی فهمیدم که خانواده ام به شهر دیگر کوچ کرده اند تا بلکه این لکه ی ننگ را از پیشانی خود پاک کنند.


    قصه ی ما نقل مجالس شده بود و فیلم رسوایی ام میان جوانان دست بدست می شد.


    آن جوان ناپاک مرا چون عروسکی بازی می داد.


    تا اینکه…. تصمیم گرفتم انتقام بگیرم.


    روزی از روزها که مست و بیخود بود از فرصت استفاده کردم و چاقو را در قلبش فرو بردم و به زندگی ابلیسی اش پایان دادم.





    اکنون پشت میله های زندان خواری و ذلت را تحمل می کنم و به گذشته ی خود می اندیشم که چگونه نابودش کردم



    به آن قصری که با شیشه ساختم غافل از اینکه با خرده سنگی شکسته خواهد شد.

    هر وقت بیاد آن فیلم می افتم احساس می کنم دوربین ها مرا زیر نظر دارند، داستان زندگی خود را نوشتم تا عبرتی باشد برای همه ی دختران جوان تا اینکه فریب سخنان زیبا وپیام های عاشقانه ی جوانان شیطان صفت را نخورند.

    خواهرم!

    داستان زندگی نابود شده ام را برایت می نویسم؛ پدرم با حسرت از دنیا رفت و تا آخرین لحظه ی زندگیش

    می گفت


    نمی بخشمت.

    تهیه و تنظیم: مجموعه گرو ه های ،وات ساپ،پاتوق سرا
        تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
            و همچنین گروه پاتوق سرا دوستان،رمشک،جمع ،رمشکی،برای دوستانم هم راه اندازی شد ‏ ‏

    وات ساپ,گروه پاتوق سرای وات ساپ NEWSرمشک,استفاده صحیح از واتساپ

    دانلود,وات ساپ,واتساپ, رمشک را ورژن جدید وات ساپ دانلود وات ساپ لعنت از ابودرداء رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: وقتی عبد چیزی را لعنت کرد، آن لعنت به آسمان میرود و درهای آسمان بر او بسته می گردد و دوباره به زمین می آید، درهای زمین نیز بر او مسدود می شود و بعد به سمت چپ و راست میرود تا راهی بیابد و وقتی راه خروج نیافت به کسی که لعنت شده باز می گردد، اگر سزاوار آن باشد شامل وی میشود و اگر سزاوار نباشد به شخص لعنت کننده باز میگردد. (ابوداود روایت کرده است:۴۹۰۵) از ابودرداء رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:

     
      لعن و نفرین کنندگان در قیامت نه شفیع خواهند بود و نه شاهد.   (مسلم:۲۵۹۸) ‎ از سمره بن جندب رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: همدیگر را به لعنت خدا و غضب او و آتش دوزخ ، نفرین نکنید. (ابوداود:۴۹۰۶¤ ترمذی:۱۹۷۷)

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 545 صفحه بعد


    lovenar

    نظام اربابی پور

    lovenar

    http://lovenar.loxblog.ir

    رمشک

    شبکه اجتماعی،واتساپ،لاین،تلگرام،فیسبوک،بیتاک،نیمباز،اینستگرام،

    رمشک

    با سلام خدمت شما دوست عزیز نظامم اهل دهستان رمشک از توابع شهرستان قلعه گنج استان کرمان رشته درسیم هستش علوم انسانی حتما به وب شما هم سرمیزنم وخوشحال میشم اگه توی نظرسنجی شرکت کنید و یا عضوخبرنامه بشید متشکرم. ‏ با عرض سلام و خوش امد گویی خدمت شما بازدید کننده گرامی در این وب سعی در معرفی دهستان رمشک در دنیایی مجازی داریم که البته مطالب دیگری هم قرار خواهد گرفت در حدتوان

    رمشک